ایول ایول تیم ملی رو ایول

امشب یکی از شب های بیاد موندنی در زندگی من بود...

مسابقه والیبال جوانان ایران و کره جنوبی بود که ایران با نتیجه ۳ بر ۱ بیروز شد و تونست با جام جهانی والیبال و همچنین به فینال مسابقات اسیای والیبال صعود کنه... که بازی فینال به تیم هند هست... بازی خیلی جزابی بود مخصوصا که ما از حده اقل امکانات برا تشویق تیم استفاده کردیم ... مثل بطری اب و سطل که یکی از بچه خرید که همون اول شکست ... بااین که تعدادمون که تشویق میکردیم ب ۲۰ نفر هم نمیرسید ... ولی از دقیقه ۱ تا دقیقه ۱۲۰ که بازی ادمه داشت یک سر بدون استراحت تیم رو تشویق کردیم .. شاید ایرانی های یک هشتم جمعیت سالن کمتر بودیم ولی از تمام کسانی که در سالن بودن بیشتر سرو صدا میکردیم .... و وقتی اخر بازی تیم ملی اومد از تماشگر ها تشکر کرد واقعا خستگی ما در رفت.... واقعا همه اونایی که تو سالن بودم متعجب بودن از این تشویق  ها...صدا هممون که گرفته بود اخرش صدامون در نمیومد کسی هم نبود اب بده دست ما ولی  حتما فردا شب برا بازی فینال میریم... البته تصمیم داریم یه طبل هم اجاره کنیم که دیگه بطری اب به هم نزنیم  ... این عکس ها رو از ایرنا کش رفتم ... عکس ها بهتر متعاقبا ابلود میشود... تو عکس ها خودم رو فلش قرمز مشخص کردم ...

البته تو عکس ها دوست باییزی و توبلی هم هستن..... حالا بیدا کنید برتغال فروش رو ...ولی واقعا تو سالن همینقدر ایرانی بود که تو عکس میبینید... انقدر تو این عکس ها کوچیک افتادم که اگر اون کلاه قرمز سرم نبود خودم نمیتونسم خودم رو تو این عکس ها بیدا کنم ...

 اخر سر هم همه بچه ها گفتن بچه ها ما شام میخوایم که تا اینو گفتیم کنسول سفارت واسه اینکه شام نده در رفت  برا دیدن عکس ها در سایز بزرگتر رو عکس ها کلیک کنید...

راستی نزدیک ۲ ماه دیگه مسابقات فوتبال هست که تیم ملی بزرگسالان میاد اینجا.... چه بکنیم ما اون موقع

 

حالا فردا شب بازی فینال هست امیدوارم برنده بشن که خستگی به تنمون نمونه...

  

نظرات 7 + ارسال نظر
دوست پاییزی یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:06 ق.ظ http://mehr-64.blgsky.com

سلام
میبینم که تو خیلی زرنگتر از ما بودی..اتفاقا منم میخواستم یه پست بنویسم ولی دیشب تا رسیدم خونه عین جنازه افتادم..
حالا اگه بشه برا امشب رو مینویسم.. :):) دیشب که خیلی عالی بود..حالا خدا کنه امشب بهتر هم باشه..

تنبل همیشه خوابه جاش توی رختخوابه .... شوخی کردم ها ناراحت نشی

محمد رضا یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.tntm.blogfa.com/

بابا ایول!
خیلی باحالین شما...خسته نباشین!
ارزش کارتون از والیبالیستا خیلی بیشتر بوده!
واقعن که کارتون درسته! :-*
* در ضمن احسان جون به کامنتت جواب دادم! :)

قربونت برم ما که کاری نکردیم ولی امشب که فینال بود هم تیم والیبال ترکوند هم ما تماشاچی ها...

مننون از جواب کامنتم ... خودندمش... موفق باشی

ساحل یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:10 ب.ظ http://sahel-oftadeh.blogsky.com

سلام
ممنونم از پاسختون و همچنین از معرفی کتابتون.
شما به این زودی چطور منو شناختین؟؟
میخواستم یه مقدار از سوابقم بگم تا ببینین همچی هم که فکر می کنین یک بعدی نیستم. اما دیدم نیازی نیست.
نمیدونم چرا فکر کردین من به هر طرز فکری اجازه حرف زدن نمیدم!!!
ولی هیچ وقت سعی نکردم خودم رو از مردمم جدا بدونم. من بر خلاف خیلیا که میگن مردم این کار رو کردند و مردم ...... فکر می کنم هر اشتباهی که مردم مرتکب شدند منم با اونها بودم و هر کار خوبی همه که انجام دادند باز هم با اونها بودم.
حالا بگید چرا اینقدر در مقابل من جبهه گرفتین؟
چیز بدی هم که تو وبلاگتون ننوشتم! پس جریان چیه؟
چطور احساس می کنید اینقدر زود منو شناختید؟

راستش رو بخواین من که به این زودی شما رو نشناختم ... خیلی وقت هست که میام به وب لاگ شما...ولی خب نظر نمیدادم ... اگر چیز های که شما مینوشتید اعتقاد شما و مطالعات شما بوده... یعنی شما اونها رو قبول دارین.... بس میتونم بگم که شما رو میشناسم ... حالاسوابق شما هم هرچی بود... شما چیزی هستید که الان هستید ... شما یک مقدار برای من رک نمینویسید... دو بهلو حرف میزنید... خوب منم مجبور میشم دو بهلو حرف بزنم ... تو این بست و بست قبلی من احساس کردم شما منظورتون این هست که من خودم رو از مردم سوا میدونم ... من اصلا اعتقاد ندارم ... که اگر مردم کار اشتباهی کردن من هم با اونها بودم و یا اگر کار خوبی کردن منم با اونا بودم ....مثلا زمان انقلاب که رفراندو شد ۹۸.۸٪ مردم به جمهوری اسلامی رای دادن ۱.۲ ٪ به شاهنشاهی... ایا اون ۱.۲٪ از مردم نبودن.... ؟؟ اونها هم از مردم بودن و تصمیم اونها چیز دیگری بود ولی کاری نتونستن بکنن... از نظر اون ۱ درصد هم مردم به جمهوری اسلامی رای دادن ولی خودشون هم مردم بودن.. خوب بس مردم مردم هستن همزمان که مردم نیستن...
شما میگی اگر مردم کار اشتباه ای بکنن شما خودتون هم مقصر میدونید به نظر من روحیه دنباله رویی هست... به نظر من انسان باید خودش تحقیق بکنه فکر بکنه... بعد کاری رو انجام بده حتی اگر مردم با اون کارش مخالف باشن... شما میگید شما از مردمی هستین که خیلی از همین مردم اصلا اعتقاداتشون با شما فرق داره ... و اصلا مطالب وب لاگ شما رو قبول ندارن... حالا چه جوری اشتباه اونها اشتباه شما هم هست؟؟؟؟؟؟ شما به هرکسی که جور دیگه فکر کند...و خلاف مردم باشه میگین که خودش رو قاطی مردم نمیدونه؟؟؟؟ مگه این که شما میگی من هم مردمم افتخار هست؟؟؟ مگر مردم چه کار کردن که شما افتخار میکنید که از مردم هستی... همین مردمی که شما ازشون حرف میزنی همون مردمی هستن که بخاطر سایه که روی دیوار افتاده و شبیه حضرت عباس هست که این سایه بر اساس خیسی دیوار درست شده دستمال میمالن که تبرک بشه .. که ببرن مریز شفا بدن ... بای اون سایه گریه میکنن (‌این مطلبی که گفتم عکس هاش رو تو وب لاگ دوستی دیدیم علاقه مند بودین من این عکس هارو بیدا میکنم و برا شما میفرستم ....) این مردمی که شما میگین همون مردمی هستن که تو محرم تو سرو کله خودشون میزنن اشک میریزن بعد از محرم هم همه چی یادشون میره غیبت کردن ... دزدی کردن دروغ گفتن بخاطر نان شروع میشه.... این مردمی که شما میگین همون مردمی هستن که وقتی یک روحانی بک بطری اب نشون میده و میگه همه دنیای من این اب هست شروع میکنن به ضجه زدن و خودشون رو زدن.... اگر اینها مردم هستن ... من هیچوقت از مردم نیودم و نخواهم شد.... اگر شما افتخار میکنید که اشتباه اینها اشتبها شما هم هست ... اشکال نداره افتخار کنید... اگر اینها مردم نیستن بس شما از کدوم مردم حرف میزنید؟؟؟


راستی من در قبال شما اصلا جبهه نگرفتم و نمیگیرم ... دلیلی نداره نه شما حرفی زدید نه چیز بدی گفتید...من به عنوان یک بازدید کننده وب لاگ شما از شما چند سوال برسیدم و نظر شخصی خودم رو بیان کردم ...حالا اگر این کار شما رو ناراحت کرد. و شما دوست ندارید که از شما سوالی ببرسم ... من تا حال که تو وب شما نظر ننوشتم .. از این به بعد هم نخواهم نوشت...

من زود شما رو نشنواختم وب لاگ شما رو میخوندم البته نه بخاطر این که مطالبش رو دوست دارم و ازشون استفاده میکنم ... صرفا تنها به این دلیل میخوندم که شخصیت شما رو لا به لای نوشته هاتون بیدا کنم ... چون خیلی علاقه دارم که انسان های که مثل شما فکر میکنن رو بشناسم ... البته به ادم شناسی هم علاقه دارم .. دوست دارم بعد درونی انسان ها رو بیدا کنم ...

یک سوالی از شما دارم همیشه دوست داشتم از کسی مثل شما ببرسم ... حالا از شما میبرسم .... چه شد که یک اعتقاد قلبی شدید به امامان و دین و به خصوص حضرت مهدی بیدا کردید ؟؟ چه شد که شما میگویی خداوندا بر ما منت بگذار به وسیله رضایت حضرت مهدی ؟؟

ساحل یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ب.ظ http://sahel-oftadeh.blogsky.com

جواب:
سلام
شما هر وقت تشریف بیارین به وبلاگ من قدمتون بر چشم.
اینکه جواب سوالتون رو که توی وبلاگم نوشتین هنوز ندادم به این دلیل هستش که من سوالاتی که ازم درباره مهدویت می پرسند رو میرم توی چند تا کتاب، موضوع رو پیدا می کنم و میخونم. از اساتیدم می پرسم و یافته های خودم رو هم به اونها ارائه میدم. تا درستی و نادرستی اونها رو به من بگند. حتی اگه همین جا شیراز جواب سوال رو پیدا نکنم با قم تماس می گیرم از بخش پرسش و پاسخ و بعضی اساتیدم که الان قم هستند می پرسم واسه اینکه یه جواب درست و مستند رو به دوستان بدم. برا همینم هست که طول می کشه. و اما این روزا که بدجوری خبرهای بد برام میارن. منم خیلی احساساتی هستم. چند روز قبل به وبلاگ یکی از دوستان رفتم: www.sooshians.ir/weblog
ایشون خیلی زیبا برای امام می نوشتند. معلوم بود احساسات خیلی پاکی دارند. اما توی این پست دیدم نوشتند تصادف کردند و اینجور که دوستان می گفتند ایشون داره چشماشو از دست میده. ........اصلا نمی تونم باور کنم. اینقدر براشون دعا کردم و نذر کردم و ....... تا همین سه چهار شب پیش یکی دیگه از دوستان اینترنتیم تصادف کرد و الان تو کماست. www.aghabia.blogfa.com

بدجوری بهم ریختم. تا به یادش میفتم اشکام میریزه. اصلا نمیتونم باور کنم.
خلاصه اینه که اصلا چند ساعت رو میترسیدم سراغ اینترنت بیام. می ترسیدم یه خبر بد برام نوشته باشند. اینم مزید علت شد برا تاخیرم.
من هیچ کدوم از این دو بزرگوار رو ندیدم تا حالا. ولی احساس می کنم شیعیان نسبت به هم محبت دارند. اینطور نیست؟
فرموده اند: آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند.
تا نسبت به دیگران احساس محبت و نزدیکی نداشته باشیم میتونیم این فرمایش گهربار رو اجرا کنیم؟
مردم رو دوست دارم. مگه نداریم: رحماء بینهم و اشداء علی الکفار
پس چی شد؟ نباید با مردم خودمون خوب باشیم؟ مردم ما هر کاری کرده یا نکرده باشند بالاخره ما همه از یک خانواده ایم. و باید تیرمون رو به طرف دشمن نشونه بریم نه به طرف خودی!
درسته هر کدوم از ما اعتقادات، سلیقه ها، دوست داشتنی ها، تفکرات و .....خاص خودمونو داریم. ولی این دلیل نمیشه که خودمون رو از مردم واز دیگرون جدا بدونیم.
ممکنه شما و برادرتون از هیچ نظری به هم شبیه نباشین. نه اعتقادی و نه حتی چهره ظاهری. ممکنه برادرتون بیشتر به پدر شبیه باشه. میشه گفت شماها از یک خانواده نیستین؟ چون شما شبیه به اونها نیستی؟؟
نه. اینها دلیل نمیشه. معلومه که نباید همه مردم یک جامعه یکجور فکر کنند. این که میشه یکنواختی. اونجوری که دیگه مردم از فشار یکنواختی و خستگی ناشی از اون به جون همدیگه میفتند.
شما حتما نظریه معروف " تفرقه بینداز و حکومت کن" رو شنیدین؟
پس ماها هر چی سعی کنیم با هم مهربانتر باشیم و از بروز این تفرقه جلوگیری کنیم کمک بزرگی به حفظ یکپارچگی جامعه مون کردیم.
نوشته بودین: " تواین بست و بست قبلی من احساس کردم شما منظورتون این هست که من خودم رو از مردم سوا میدونم ... "
اینجا رو متوجه نشدم. این " من" دومی منظورتون آقا احسان هستش یا ساحل؟
اگه منظورتون آقا احسان هست، من همچی منظوری نداشتما. فقط برداشتم رو از اون شعر نوشته بودم. اصلا منظورم به شخص شخیص نویسنده که شما باشین نبودا!
شاید واسه این گفتین که رک صحبت نکردم. آره؟
اتفاقا من آدم رک گویی هستم. هر چیزی که میگم عین واقعیتی هست که تو درونم بهش اعتقاد دارم.
و اما در مورد جبهه گیری: منظورم اون سوالاتی که در وبلاگم نوشتین نبود. تو بعضی پستهای وبلاگ سوالات مشابه این زیاد داشتم. که پاسخ هم دادم. سوالتون خیلی هم خوب بود.
من فقط به پاسخی که توی وبلاگ خودتون برام نوشته بودین اکتفا کردم: "
هرچند تا اونجای که من شما رو میشناسم شاید کتاب رو شما دوست نداشته باشی.. .. ولی به نظر من ادم باید هر مطلبی رو بخونه و به هر طرز فکری اجازه حرف زدن بده ... این مردم هستن که انتخاب میکنن "
از این چی برداشت می کنین؟ برداشت من اون بود که نوشتم. البته مهم نیست. اگه شما رو ناراحت کردم منو ببخشید.
همون یک نظری هم نوشتید خیلی ازش خوشم اومد. بازم تشریف بیارین و بنویسین. هر چی دوست دارین. باعث افتخاره برا من. به نظرتون اگه من و شما کمی اختلاف عقیده داشته باشیم باید دور وبلاگ همدیگه رو خط بکشیم و ..........؟
من اینجوری فکر نمی کنما!
و اما سوال شما: اگه سوابقم رو می گفتم خودتون متوجه میشدید که چطور شد که ما هم به این چیزا روی آوردیم. اگه شد براتون ایمیل می کنم. چون نمیشه اینجا گفت.
هر سوالی تو هر زمینه ای داشتین که دلتون میخواسته از افرادی مثل من بپرسین و نپرسیدین بپرسین جواب میدم. البته بجز سیاسی. حتی اگه سوالاتی داشتین کهنمیشد تو وبلاگ نوشت هم ایملیی در خدمتتون هستم. به این سوال که چطور به امام زمان (عج) معتقد شدم توی وبلاگم جواب دادم. سعی می کنم لینکش رو براتون بفرستم. فقط کمی فرصت بدین. این روزا یک سرم و هزار سودا.
فعلا با اجازه.
التماس دعا



ممنون من به وب لاگ شما میام همیشه ...

برای خبر های بد متاسفم... انشالا که خوب بشن....

به نظر من انسان های با محبت نسبت به همه محبت دارن ... فقط مخصوص شیعیان نیست ... اگر ۱ دختر ۵ ساله که بابا و مامانش کافر باشن و اون دختر بچه مامان و باباش رو از دست بده و یتیم بشه شما براش ناراحت نمیشید ؟؟ و من فکر میکنم میشید.. واسه همین این بحث ها بر میگرده به انسانیت ... هر انسانی دوسن نداره ناراحتی انسان دیگه رو ببینه ...به دین و رنگ و نژاد مربوط نمیشه ....

خوب اینجا شما باید ببینی که شما کدام دشمن رو میگی دشمنی که میخواد به کشور حمله کنه ... یا دشمن دین شما ؟؟؟

من با شما موافقم اگر دشمن خارجی باشه همه باید متحد بشن و همه مردم باید یکی بشن....

ولی اگر منظور دشمن دین هست... اونوقته که خیلی از مردم خود ما ضد دین و دشمن دین هستن... اونوقت تکلیف چیه ؟؟

میدونید... من فرقم با شما چیه ... شما رابطه خونی و اینکه اگر گروهی از مردم در یک کشور متولد بشن به اونها میگید مردم یا برادر و یا خواهر.... ولی من اعتقاد دارم گروهی که طرز تفکر نزدیک به هم دارم و مشاه به خواهر برادر هست و این مرزی رو نمیشناسه .... من مردم رو از رو طرز فکر مردم تقسیم میکنم ....ممکنه من از بین ۱ مردمی باشم و شما از بین مردم دیگه... و بخاطر این طرز فکری که داریم خیلی نمیتونیم در مورد مردم صحبت کنیم ... چون به نتیجه نمیرسیم .... موافقید ؟؟؟

شما میگید باید همه یک پارچه بشن ... و از بروز تفرقه جلو گیری کنم ... مگه میشه ...شما فقط میتونی واسه خودت تصمیم بگیری... بقیه هر کار دلشون بخواد میکنن کاری هم به حرف من و شما ندارن... تو این دنیا هرکی به هرچی اعتقاد داره از همون پیروی میکنه ... مثل این میمونه کسی با ۱۰۰ مدرک بیاد به شما ثابت کنه حضرت مهدی وجود نداره ؟ شما هیچ جوره باور نمیکنی..... و تغییر دادن اعتقادات مردم به همین سختی هست... هرکی به هرچی اعتقاد داشته باشه .. دیگه داره ... خیلی سخت هست... و ادم های کمی پیدا میشن اعتقاد دات خودشون رو عوض کنن....عوض کردن اعتقادات همسو با جامعه یا اینکه افراد بیشتری اون اعتقاد رو دارن خیلی سخت هست... البته اینم بگم ؛ باور؛ با اعتقاد فرق داره ... اعتقاد از ته قلب میاد... و غیر قابل عوض شدن هست.. مثلا ممکنه یک یهودی دینش رو عوض کنه و مسلمان بشه ... من اعتقاد ندارم که اون یهودی دین خودش رو میشناخته و به دین خودش اعتقاد داشته... یا هرکی دیگه...


من اصلا در مقابل شما جبهه گیری نکردم ... و حرفی که زدم طرز فکر من بوده... و اون نظر من بود... اگر شما ناراحت شودید یا سوو برداشت شود معذرت میخوام.....

من خیلی سوال ها دارم .... و حتما از شما میپرسم تا اونجا که بشه تو وب شما مینویسم ... چون شما اهل تحقیق و مطالعه هستین مطمین هستم که شما جواب های درست به من میدید..

ساحل دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:37 ق.ظ http://sahel-oftadeh.blogsky.com

سلام
این لینک خدمت شما. فکر می کنم جواب بعضی سوالاتتون توش باشه. نحوه آشنا شدن من با ......
اما نتونستم تمام آنچه در دلم اتفاق افتاد رو بنویسم. ولی شرح حالیست....
www.sahel-oftadeh.blogsky.com/?postID=44

ممنون من خوندم مطالب رو ولی شرمنده ها ولی قانع نشدم ... اخه منم خودم تو این مراسم شرکت کردم ... خیلی های دیگه هم شرکت میکنن و کردن ... فکر میکنم که دلیل دیگه باید داشته باشه

بهار دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:40 ب.ظ http://www.khatereyeasheghaneha.blogfa.com

سلام آقا احسان
پس معلومه که ایران نیستین
این بنر وبلاگتونم خیلی جالبه! از اون بچه ی نازو تپلی تو عکس های بنر بنویسید

ساحل چهارشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:19 ق.ظ

سلام
عرض کردم که سوابق دیگه ای هست که اینجا جای گفتنش نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد