دل عاشق و شکستن شده کار این زمونه . . . . . . . . . !!

من و عصای دستم

 

 

 

 

من و عصای دستم......

داداشه گلم  

دادش سیاه در مالزی

دادش سیا م ضایع شد

تقدیم به تو

به چه مانندکنم موی پریشان تورا
به دل تیره شب یا به یکی هاله دود
که پریشان شده وریخته برچهره ماه
به چه مانند کنم سرخی لبهای تورا
به یکی لاله شاداب که بنشسته به کوه
به شرابی که نمایان بود از جام بلور
به صفای گل سرخی که بخندد درباغ
یا به یاقوت درخشانی درنور چراغ
مرمر صاف تنت رابه چه مانند کنم
به یکی ابر سپید
یابه یک مخمل خوشرنگ نوازشگرگرم
به گل یاسی که پاشیده بر آن پرتو ماه

 

 

من و جیگر

 

من وگامبو

از راست به چپ : لیلا ( هم کلاسی من) و نازلی ( معلم زبان انگلیسی) و خودم و کارل ( معلم درس مدیریت) 

گامبو  دلم خیلی برات تنگ شده برا هر روز دیدنت

برا هر روز درس پرسیدنت

برا  این جملت که همش میگفتی زبان لیلا از تو بهتره

برا حرف زدنت. برا شکلات خوردنت

برا خاطره تعریف کردنات

برا رقصوندنات

برا کنفرانس خواستنات

دلم برا همه چیت تنگ شده. برا همه کارات

هر جا هستی سالم باشی. مریضی هات هم زور تر خوب بشه. 

 

 

 

                    کاش در بازار صداقت کمی ارزانی یود.

 کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

 کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود

 کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود

کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

 مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

گامبو

گامبو!!

دلم برات تنگ میشه !