۳ تا عکسی که هیچ ربطی به هم نداره

 

این از اون کلاغ های هست که هیچوقت به خونش نمیرسه

 

همسایه جدید ما تو این جزیره

 

اینم که دیگه ......

مدت کمی پیشش بودم شاید ۳ ساعت هم نشد

ولی با تمام بچگیش خیلی با معرفت و مهربون بود

وقتی من شربت رو ریختم زمین به همه گفت که اون شربت رو ریخته که شاید تو دنیای بچگیش نزاره کسی منو دعوا کنه

اسمش رومینا هست و ۵ سالش هست خیلی هم ماه هست عین گل میمونه

دلم براش خیلی تنگ شده خیلی

 

 

راه میوفتم   بی هدف    مقصد  راه  و نمیدونم

کاش میشد اروم بگیرم  ولی افسوس نمیتونم  

 

 

 

تو پادگان جفت چشات

جفت پا زدم بی معرفت

 

برو که رفتن بدون ما میرسه با ۱ دنیا نور

 

 

معصومیت از دست رفته

 

 

از غم نا مردمی ها بغض ها در سینه دارم