اسمون سینه ما خیلی وقته بی ستارست

 

 

 یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوریت برای من شده عادت

ای طلوع اولین دوست ای رفیق اخر من

به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من

مقصدت هر جا که باشه هر جای دنیا که باشه

اون ور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی

خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود

تنها دست تو رفیق دست بی ریای من بود

 

یک حادثه با من باش زیبای اساطیری، تو زنده به اعجازی بی معجزه می میری
تا عطر تنت باقیست من معجزه می مانم، بعد از تو چه خواهد کرد تقدیر نمی دانم

آغوش تو تکراریست، تکرار خیال من، تندیس غرورت را در بستر من بشکن
تقدیر تو رفتن نیست، تو سهم منی انگار، یک وسوسه عاشق شو، یک بار فقط یک بار

می مانی و می دانم پابسته تقدیری، یک حادثه با من باش زیبای اساطیری

 

 

 

 

من پنجره می خواهم، تو معنی دیواری، من آیینه عشقم، تو آیه بیزاری
بعد از تو من و تکرار، تکرار هم آغوشی، یک بستر بیهوده، یک جرئه فراموشی

یک تجربه مبهم، یک همهمه رسوایی، یک فرصت بی لذت، در یک شب یلدایی
حرم نفسی تازه، یک خلصه وهم آلود، یک نام که یادم نیست، این آخر بازی بود

بی وسوسه می مانی، بی حادثه می میری، با خاطره ام خوش باش زیبای اساطیری

من مثل شبای بی ستاره سرد و خالی ام

خب میترسم جای عشق غصه رو یار تو کنم

تو مثل قصه پر از خاطره هستی

خب نمیخوام من بی نشون تو رو نشونه دارت بکنم

 

 

سفر

 

 

 

به قول حافظ ما هم داریم یه یار سفری