گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد.نمی دانست که از خود می رمد.
همه اخلاق بد_ از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر _ چون در توست، نمی رنجی؛ چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی.

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:34 ب.ظ

‌دختر ترشیده شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:29 ق.ظ http://anidalton.blogfa.com

دوست عزیز، مرسی از لینک...موفق باشی.

یه غریبه شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:15 ق.ظ

این عکس هایی که از خودت گذاشتی خوبن ولی اونی که زبون درازی میکنین خیلی لوسه..

غریبه اشنا خیلی ممنون از نظرت ... او عکس هم خیلی خوبه دوست نداری اونجا باشه دیگه نیا تو وب لاگ من که او عکس رو ببینی

محمد رضا شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ http://www.tntm.blogfa.com/

والا از جمله ی اول که هیچی سر در نیووردم! :( پیلی دیگه چه صیغه ایه!؟ :((
اما خب جمله ی دوم پر واضحه که کورد تائئید اینجانب هم هست! :)
حالا بگو ببینم این دو تا جمله که احیانن به هم ربط نداشت!؟!؟‌
؛)

محمد رضا یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:01 ب.ظ

آقا این عکسای لوگو رو من ندیده بودم!
چه نمکیه!
:-*

پینه دوز یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:50 ب.ظ

سلام دوست من
خوشحالم که دوباره می نویسی
به منم سری بزن .اگه توونستی.

دلت شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد