وقته غصه ها سر رسیده
شادی از خونه پرکشیده
تو رو برد اون که افریده
میدونم این جبر زمونه
همه میریم به یه بهونه
وای که بی تو شدم دیوونه
مرگ تو رو باور ندارم
بی تو تنهام یاور ندارم
رفتی پدربزرگ واسه همیشه
مهرت از دل بیرون نمیشه
تو زنده ای برام همیشه
کاشکی میمرد نفس تو سینه ام
تا رفتنه تو رو نبینم
بیزار از زمان و زمینم
کاشکه میدیم
لحظه اخر
تو رو که بودی خسته در بستر
تا تو میگفتی هر انچه داشتی
تو دلم حسرت جا نمیذاشتی
تا که خون جاریه تو رگهام
اسم تو میمونه روی لبهام
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
...آواره سر گردان...
نه دیگه مثل اینکه تو هم از دست رفتی !!!