وقته غصه ها سر رسیده
شادی از خونه پرکشیده
تو رو برد اون که افریده
میدونم این جبر زمونه
همه میریم به یه بهونه
وای که بی تو شدم دیوونه
مرگ تو رو باور ندارم
بی تو تنهام یاور ندارم
رفتی پدربزرگ واسه همیشه
مهرت از دل بیرون نمیشه
تو زنده ای برام همیشه
کاشکی میمرد نفس تو سینه ام
تا رفتنه تو رو نبینم
بیزار از زمان و زمینم
کاشکه میدیم
لحظه اخر
تو رو که بودی خسته در بستر
تا تو میگفتی هر انچه داشتی
تو دلم حسرت جا نمیذاشتی
تا که خون جاریه تو رگهام
اسم تو میمونه روی لبهام
نظرات 2 + ارسال نظر
دختری که هیچ کس و جز تو نداره چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:12 ب.ظ http://banooyemah.blogsky.com


سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
...آواره سر گردان...

سارا چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:50 ب.ظ http://barg61.blogfa.com

نه دیگه مثل اینکه تو هم از دست رفتی !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد