دست من نیست چه کنم عاشقتم
شعر هروزو هنوز و هر دفعم
واسه تو قلبم و قایق میکنم
میسپرم بدست دریای خدا
میشینم قایق و دریارو تماشا میکنم
دست من نیست چه کنم عاشقتم
میشینم ۱ عمر تماشات میکنم
عکس چشمات رو میگیرم
روی چشمام میزارم
از کنار ه باغ ناز خنده هات
۱ سبد بوسه میچینم به اتاقم میارم
دست من نیست چه کنم
اخه من عاشقتم
حاضرم بخاطرت پشت خورشید بشینم تو اسمون داد بزنم
بزار مردم بدونن که دیوونم
اخه چیزی ندارم نشون بدم که عاقلم
اخه من عاشقتم
سلام
چه باحالی تو!!!
تو پست قبليت داشتی می کشتيش!!!!!
الان ميميری براش!!!!!
بچه جون
این یکی هست
پست قبلی یکی دیگه بود
من که تو رو نمیکشم هیچوقتشوم
سلام گلم
در کلبه ای که به اندازه یک تنهایی ست
دل من که به اندازه یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد
من از نهایت تاریکی شب حرف می زنم
من از نهایت شب عشق حرف می زنم
اگر به کلبه ی من آمدی ای مهربان
برای من چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!!!
موفق باشی
در کلبه ای که به انداره یک عشق است
دل من که بی اندازه تنهاست
به سادگی دنبال بهانه ای برای خوشبختی میگردم
من صدای از نهایت شب میشنوم
من ان شب بی انتهای با عشق بودن را مینگرم
اگر به کلبه ات دعوت میکنی مرا
نه چراغی میاورم نه در یچه ای
نتوانی بجر من به کسی بنگری