.............
من از روئیدن خار
سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد
بدین بالا نشستنها
............................
این خوارج همه را غرق ریا میبینم
بر سر نیزه نه قران که خدا میبینم
.............................
گفتنی ها همه راز است ولی خواهم گفت
سر این رشته دراز است ولی خواهم گفت
من فروپاشی ارکان وفا را دیدم
خوش ندارید ولی اشک خدا را دیدم
چه چمنها که نروئیده پریشان کردند
چه خداها که فدای دو سه من نان کردند
چه لطیفان که به پیران حبش بخشیدند
چه ظریفان که به مشتی تن لش بخشیدند
همه را دیدم و بر بستر خون خوابیدم
این حکایت تو فقط میشنوی من دیدم
ادامه...
سلام امروز این آهنگ رو گوش دادم گفتم بنویسم شما هم شاید خوشتون اومد
آزادی کجایی تنهای تنهام آزادی گرمای دستاتو می خوام آزادی سایه تو رو سرم نیست
هوای تو توی بالو پرم نیست می خوام برم از اینجا جونم به لب رسیده هر جا میپرسم از تو کسی تو رو ندیده
آزادی جای تو خالیه آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی کجایی آزادی آزادی آزادی آزادی
آزادی خسته دلگیرم اینجا یک روز از این روزها میمیرم اینجا آزادی تو دلم حرفها یک درد منو دوری تو آواره کرده ببین واسه منو تو چه نقشه ها کشیدن برای آزادیمون حبس ابد بریدن
احسان
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 ساعت 05:14 ق.ظ
سلام تا مطالب پایین خوندم عجب جاهای جدی تو رفتی!
خاطراتت قشنگ بودن.
موفق باشی.
سلام دمت گرم خوب مينويسی مخصوصا اون شعری ازادی خيلی فشنگ بود .
راستی يه کم در مورد حال هوای اونجا بنويس. چه رشته ای ميخوني و...
به ما هم يه سر بزن خوشحال ميشم قربونت بای
http://saarbaz.blogsky.com