از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند
«صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف!
به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای
گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک
نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب
طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
نگاهت را نمی خوانم نه با مایی نه بی مایی
زکارت حیرتی دارم نه با جمعی نه تنهایی
گهی از خنده گلریزی
مگر ای غنچه گلزاری ؟
گهی از گریه لبریزی مگر ای ماه دریایی ؟
چه می کوشی به طنازی که بر ابرو گره بندی
به هر حالت که بنشینی میان جمع زیبایی
درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر
چرا پنهان کنی ای جان ؟ بهشت آرزوهایی
گهی با من همآغوشی گهی از ما گریزانی
بدین افسونگری در خاطرم چون نقش رویایی
لبت گر پی سخن باشد نگاهت صد زبان دارد
بدین مستانه دیدن ها نه خاموشی نه گویاییی
گهی از دیده پنهانی پرزادی پریرویی
گهی در جان هویدایی فرح بخشی فریبایی
به رخ گیسو فروریزی که دل ها را برانگیزی
از این بازیگری بگذر به هر صورت دلارایی
چرا زلف ساهت را حجاب چهره می سازی
تو ماهی در دل شب ها نه پنهانی که پیدایی
زبانت را نمی دانم نه بی شوقی نه مشتاقی
نگاهت را نمی خوانم نه با مایی نه بی مایی
i was drowning in a sea of liquor
then i washed up on a beach made of cocaine
the trees were made of marijuana
and the sky made of LSD
the day was so magnificent that god came down
and said "we shall not spell god G-O-D anymore"
so i said "then god how do you want to spell it"
he said "we will spell it D-R-U-G-S"
then he lit up a joint and smoked it with me
زاهدا من که به میخانه نشستم به تو چه
ساغر باده بود بر کف دستم به تو چه
تو که مشغول مناجات و دعایی چه به من
من که شب تا به سحر یکسره مستم به تو چه
تو اگر ساغر رندان بشکستی چه به من
من اگر توبه ی صد ساله شکستم به تو چه
تو به محراب نشستی احدی گفت چرا
من به میخانه اگر باده پرستم به تو چه
اتش دوزخ اگر روی به ما و تو کند
تو که خشکی چه به من من که تر هستم به تو چه
گفته بودی شده گمراه به عالم خازن
جان من هر چه تو گویی همه هستم به تو چه
سلام
دلم میخواد اینجا رودوباره راه بندازم.. ولی یک خورده حوصله ندارم... از اخرین پستم چند ماهی میگزره... حس و حال قبل رو ندارم