از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند

پوشانده‌اند
«صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند

یوسف!
به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای
گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک
نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

آب
طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند

نظرات 1 + ارسال نظر
zahrahsn شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ق.ظ

عالی

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد