تو را گم کرده ام امروز
و
حالا لحظه های من گرفتاره سکوتی سرد و سنگینند
و
چشمانم که تا دیروز به عشقت میدرخشیدنت... نمیدانی چه غمگینند...
چراغ روشن شب بود برایم
چشمهایت
نمیدانم چه خواهد شد پر از دلشوره ام ... بیتاب و دلگیرم
کجا ماندی که من بی تو هزاران بار در هر لحظه میمیرم