.............
من از روئیدن خار
سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد
بدین بالا نشستنها
............................
این خوارج همه را غرق ریا میبینم
بر سر نیزه نه قران که خدا میبینم
.............................
گفتنی ها همه راز است ولی خواهم گفت
سر این رشته دراز است ولی خواهم گفت
من فروپاشی ارکان وفا را دیدم
خوش ندارید ولی اشک خدا را دیدم
چه چمنها که نروئیده پریشان کردند
چه خداها که فدای دو سه من نان کردند
چه لطیفان که به پیران حبش بخشیدند
چه ظریفان که به مشتی تن لش بخشیدند
همه را دیدم و بر بستر خون خوابیدم
این حکایت تو فقط میشنوی من دیدم
ادامه...
سلام آقا احسان منو ببخشید که یه مدت نمی رسم سر بزنم. شدیدا درگیر امتحانات هستم. بله من این کتاب رو مطالعه کردم. حتما ان شاالله در اولین فرصت پاسخگوی سوالاتتون خواهم بود. اگه اجازه بفرمایید بعد از امتحانات سراغ یافتن جوابها میرم. موفق باشید.
سلام
برایشان از خدا طلب مغفرت میکنم.. و برای بازماندگان طلب صبر..
خدایش بیامرزد
سلام آقا احسان
منو ببخشید که یه مدت نمی رسم سر بزنم. شدیدا درگیر امتحانات هستم.
بله من این کتاب رو مطالعه کردم. حتما ان شاالله در اولین فرصت پاسخگوی سوالاتتون خواهم بود.
اگه اجازه بفرمایید بعد از امتحانات سراغ یافتن جوابها میرم.
موفق باشید.
خدا رحمتش کنه من دیر امدم... میدونم غم از دست دادن عزیز خیلی بده ... این شعر که نوشتی رو من هم برای عزیزم میخونم..که دیگه بر نمیگرده !!
سلام ... یه مدت به نظر میرسه دل و دماغ درست و حسابی نداری؟
سلام ... وبلاگ جالبی دارید .
عجالتا لینک کردم تا در آینده بیشتر از حضور با سعادت شما فیض ببرم .