.............
من از روئیدن خار
سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد
بدین بالا نشستنها
............................
این خوارج همه را غرق ریا میبینم
بر سر نیزه نه قران که خدا میبینم
.............................
گفتنی ها همه راز است ولی خواهم گفت
سر این رشته دراز است ولی خواهم گفت
من فروپاشی ارکان وفا را دیدم
خوش ندارید ولی اشک خدا را دیدم
چه چمنها که نروئیده پریشان کردند
چه خداها که فدای دو سه من نان کردند
چه لطیفان که به پیران حبش بخشیدند
چه ظریفان که به مشتی تن لش بخشیدند
همه را دیدم و بر بستر خون خوابیدم
این حکایت تو فقط میشنوی من دیدم
ادامه...
عکست خیلی جالبه !!!
حالا تو اون سیب زمینی ها و نوشابه ها رو بخور تا تمومش کنی ایشالا تکلیفت هم معلوم میشه.....
دونت وری داداشی.... کیپ گوینک........
موفق باشی
تا اون ها رو بخورم به قول اقای سلیمانی میرم پیش خدا دیگه کارم به سوید نمیکشه ....
ای ول آقای سلیمانی...
یه کم رژیم بگیری بد نیست ها !!!!!!!!!!!!!
تن ادمی شریف است به جان ادمیت !
نه همین لباس زیباست نشان ادمیت !
اتفاقا احسان الان رو فرم...
میخواد منو بفرسته....
مسئله این است....بودن یا نبودن!