.............
من از روئیدن خار
سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد
بدین بالا نشستنها
............................
این خوارج همه را غرق ریا میبینم
بر سر نیزه نه قران که خدا میبینم
.............................
گفتنی ها همه راز است ولی خواهم گفت
سر این رشته دراز است ولی خواهم گفت
من فروپاشی ارکان وفا را دیدم
خوش ندارید ولی اشک خدا را دیدم
چه چمنها که نروئیده پریشان کردند
چه خداها که فدای دو سه من نان کردند
چه لطیفان که به پیران حبش بخشیدند
چه ظریفان که به مشتی تن لش بخشیدند
همه را دیدم و بر بستر خون خوابیدم
این حکایت تو فقط میشنوی من دیدم
ادامه...
۴ تا که چيزی نيست
اگه موهای منو ببينی؟؟؟؟؟
مثل کارتون معاون کلانتر که پشت ستاره حلبیش قلبی از طلا داره منم پشت لبخندی که همیشه رو لبامه یه دنیا گریه و غصه دارم...
موی همه سفید میشه...
مهم اینه که دلت سیاه نشه...!