.............
من از روئیدن خار
سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد
بدین بالا نشستنها
............................
این خوارج همه را غرق ریا میبینم
بر سر نیزه نه قران که خدا میبینم
.............................
گفتنی ها همه راز است ولی خواهم گفت
سر این رشته دراز است ولی خواهم گفت
من فروپاشی ارکان وفا را دیدم
خوش ندارید ولی اشک خدا را دیدم
چه چمنها که نروئیده پریشان کردند
چه خداها که فدای دو سه من نان کردند
چه لطیفان که به پیران حبش بخشیدند
چه ظریفان که به مشتی تن لش بخشیدند
همه را دیدم و بر بستر خون خوابیدم
این حکایت تو فقط میشنوی من دیدم
ادامه...
الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش الهی که روز وصال طوفان شه از سمت شمال هیچی از اون روز نمونه بجز گلای پر پرش قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش عمرت الهی کم نشه اما پر از غصه باشه زجرهایی که به من دادی بکشی تا آخرش الهی که یه روز خوش از تو گلوت پایین نره رسوای عالمت کنن اون چشای در به درش قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش میخام بدونم قده من عاشقته ؟ دوستت داره ؟ اینکه رها کردی منو می ارزه به دردسرش ؟ هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش
سلام.اينم بازديد.نظری ندارم.وبلاگ خوبيه.راستی توکجايی؟ايران ياخارج ؟خوش باشی.