جوجه کلاغ دل میشکند


 یه دختر چینیه اومد پرسید شما ها ( منظورش مسلمون ها بود) میتونید چند تا زن بگیرید ؟

گفتم  : آره
گفت تو این کارو میکونی ؟
گفتم : مگه دیوانم
ناراحت شد و رفت

روزانه !
امروز تعطیل بودیم حوصلم سر رفته 
احساس میکنم چاق تر شدم باید کم کنم

جمله روز !
شام دیشب خیلی چسبید



آرزومه . . . . .



بخیر گذشت !!

سلام
تصمیم دارم از امروز علاوه بر مطالبی که مینویسم
روزانه داشته باشم
که در این قسمت کار های که در روز انجام میدم رو مینویسم
اخبارهفته هم که داشتم که هر هفته مینویسم مثل قبل
جمله روز داریم که سعی میکنم کل روزم رو تو ۱ جمله بگم


امروز روز بدی بود روز خوبی هم بود خوب بودنش به شما ربطی نداره چون بعضی ها چشم میزنن بدیش هم بازم مثل خوبیش به شما ربطی نداره چون دشمن شاد کن هست
و بهتره که دشمنای من همونای که هر روز میان اینجا میخونن بعد  میرن زیر آب من رو میزنن
پیش بعضی ها و همون بعضی های ساده باور میکنن الهی همشون کور شن نتونن دیگه بخونن خودشون میدونن کی رو میگم

روزانه !

۱-امروز تنها بودم موقع امتحان تنهای هم بد دردی هست
۲-امتحان بی ۲ رو دادم گند زدم ۷۲٪
۳-حالم از گرلی به هم میخوره

 
جمله ی روز !

ناهار آخر امروز سرو شد

جوجه کلاغ نفرین میکند

لعنت بر تو گرلی 
     حتی معذرت هم نخواستی

خوشحالم
فقط ۱ هفته دیگه باید قیافه  ی نحزت رو تحمل کنم
برو گمشو از جلو چشمم

جوجه کلاغ دوست میدارد

                                 دوست دارم
                                      تو رو اندازه دریاها
                                                    دوست دارم
                                                          تو رو به قدر دنیا 
                                                                  بیشتر از دیروز 
                                                                        کم تر از فردا ها

اخبار هفته :
۱- با گرلی فقط ۱ کلمه حرف زدم
۲- یک نفر رو خیلی اذیت کردم ( امروز)( از دستم ناراحت نباش )
۳- بابام رفته مسافرت هنوز نیومده دلم براش تنگ شده
 ۴- رفتم با ماشین تک چرخ زدم بعد هم با داداش امیرم ( عصای دستم و پاره تنم و جگر گوشم  ) رفتیم مسابقه ماشین سواری که با دیوار شاخ به شاخ کردیم  امیر که رو کاپوت نشسته بود سرش شکست ولی سالمه

۵-کتاب شازده کوجولو رو تموم کردم
۶-امروز ۱ کاردستی به سبک کوبیسم ساختم (همه سر کارن فعلا )
۷-از تو کالج دارم آپ میکنم . الان دلم واسه مامانم تنگ شده ۱ ذره شده دلم براش
۸-چه بارونی میومد جون میداد واسه راه رفتم و فکر کردن حیف . . . . . . . .



هنوزم تو شبهات اگه ماه و داری
 من اون ماه و دادم به تو یاد گاری



بابام در ساعت ۱۰:۳۰ رفت که بپره

سلام
برو کنار با تو هستم
خون جلو چشمم رو گرفته نفر چهارمی پیدا شد 
آتیشش میزنم  همین ۳ شنبه فکر کرده چی
من به پسرم  قول دادم  نفر چهارمی که پا رو دم من بزاره آتیشش بزنم شانس ۱ دختر آشغال بود که نفر چهارم با شه
نفر اولی که پا رو دم من گذاشت  یعنی رو دم من نه رو دم دوستم گذاشت  که من مجبور شدم وارد قضیه شم ۱ دختر خل و لعنت شده مادر زاد بود که که خیلی  شانس آورد نفر آول بود
اخر بی منطق و خود پسند و خیلی هم فکر میکنه که جنیفر لوپز هست با اون قیافه 
کجش اون کلش که بوی طویله میده  از بچه های جنلگل ها منگلیه هست

نفر دوم ۱ انسان خر به تمام معنا که اندازه ۱ جلبک هم فهم نداره 
جریان این نفر دوم این هست که با پسر رفته بودیم مک دونالد  
من رفتم که سفارش بدم به یارو گفتم عمو ۱ ست بیگ مگ  ۱ ست چیز برگر
یارو گفت چیز برگر ست نداره
گفتم خوب دوبل چیز برگر بده ( آخه دوبل چیز برگر ست داره )
گفت باشه بعد دیدم رفت ۱ نوشابه ورداشت آورد من موندم
گفتم عمو من ۱ ست بیگ مگ یعنی ۱ برگر ۱ نوشابه ۱ سیب زمینی سرخ کرده میخوام
و ۱ ست دوبل  چیز برگر یعنی  برگر ۱ نوشابه ۱ سیب زمینی سرخ کرده میخوام
حالا فهمیدی بعد دیدم که رفت ۱ شماره آورد داد گفت برگر ها و سیب زمینی ها آماده نیست
برات میفرستم گفتم حده آقل ۲ تا نوشا به ها رو بده گفت چیز برگر ست نداره
بهش گفتم میدونی من چی سفارش دادم گفت ۱ ست ماهی ۲ تا ست چیز بر گر اینجا بود که خون جلو چشمم  رو گرفت میخواستم خفش کنم
یعنی شانس آورد که پسرم وارد قضیه شد جلو من رو گرفت
آخر سر هم که ۱ ست ماهی داد ۱ ست دوبل چیز برگر حالا ما بی خیال شدیم

بار سومی که اعصاب من ریخت به هم گفتم توسط همین باکتری مورد ذکر بالا بود
وقتی میخواستیم ما از مک دونالد بریم بیرون گفتیم واسه ۱ کی از دوستامون که وقت نکرد ناهار
بخوره ۱ چیزی بگیریم سره کلاسش بدیم بهش که بنده خدا همش پشت سره هم کار داره اذیت نشه
دوباره گیره همو ن جلبک افتادم پسرم که داشت از همون اول میخندید چون میدونست من به مشکل بر میخورم
رفتم به یارو  گفتم ۱ فیش برگر و ۱ کوک ( کوکاکولا) بده دیدم رفت ۱ ماهی رو آورد با ۱ بستنی قیفی اینجا بود که من لبه میز اونجارو گرفته بودم  یعنی انقدر عصبی شدم که همه موهای کلم داشت میریخت  فقط به خودم گفتم اروم باش  خواستم بهش بگم آخه دیوانه کجای دنیا با ماهی بستنی قیفی میخورن 
بعد من در اون حالت بودم که سرم رو آوردم بالا دیدم که یارو با ۱ لبخند مشمعز کننده داره من رو نگاه میکنه پسرم که در این لحظه روده بر شد از خنده
من ازش بستنی رو گرفتم گفتم سجاد این رو بگیر بعد به اون جلبک گفتم که
نوشابه میخوام کوکاکولا حالا فهمیدی
گفت اها رفت آورد
بعد بستنی رو گرفت ار دست پسرم 
من اینجا ریختم به هم ولی خودم رو کنترل کردم
تو خیابون که بودیم من به پسرم گفتم که نفر بعدی رو پا رو دم من بزاره من اتیشش میزنم

حالا نفر چهارم پیدا شد من ۳ شنبه این نفر رو میبینم
من رو روز تعطیل کشوند کالج خودش نیود
فکر کرده حالا من میدونم با اون